شهید یاور معروفخانی: تفاوت بین نسخهها
سطر ۳۷: | سطر ۳۷: | ||
منبع | منبع | ||
توکلی،یعقوب، فرهنگ نامه جاودانه های تاریخ (زندگینامه فرماندهان شهید استان زنجان)،نشرشاهد،تهران، ۱۳۸۲ | توکلی،یعقوب، فرهنگ نامه جاودانه های تاریخ (زندگینامه فرماندهان شهید استان زنجان)،نشرشاهد،تهران، ۱۳۸۲ | ||
+ | |||
+ | |||
+ | |||
+ | == ردهها == | ||
+ | {{ترتیبپیشفرض:یاور_معروف_خانی}} | ||
+ | [[رده: شهدا]] | ||
+ | [[رده: شهدای دفاع مقدس]] | ||
+ | [[رده: شهدای سپاه انقلاب اسلامی]] | ||
+ | [[رده: شهدای ایران]] | ||
+ | [[رده: شهدای استان زنجان]] | ||
+ | [[رده: شهدای شهرستان ابهر]] |
نسخهٔ ۱۰ آذر ۱۳۹۸، ساعت ۱۸:۳۱
شهید یاور معروفخانی
محتویات
زندگینامه
سال ۱۳۳۸ در شهرستان ابهر به دنیا آمد. پدرش فرش فروش بود و زندگی مرفهی برای خانواده اش فراهم آورده بود. او تبعیت خاصی از احکام و مسائل دینی داشت، از این رو یاور را از همان کودکی تحت تربیت دینی خود گرفت. یاور از ۷ سالگی اقامه نماز را شروع کرد و همیشه شبها ساعت را کوک می کرد تا مبادا نماز صبحش قضا شود. اکثر مواقع نماز را به پدرش اقتدا می کرد. قرآن را با صوت دلنشین تلاوت می کرد، به همین خاطر بارها در مدرسه یا مسجد جوایزی دریافت کرد. دوران تحصیل را در روستای رشناط درنزدیکی ابهر آغاز کرد و موفق به اخذ دیپلم متوسطه شد. پیش از انقلاب اسلامی دبیرستانها مختلط بود و پسر ها و دختر ها در کنار هم در یک کلاس حضور داشتند که مفاسدی را هم به همراه داشت. یاور برای پرهیز از آلودگی به مفاسد، پس از پایان وقت کلاس صبر می کرد تا دختر ها از مدرسه خارج شوند و سپس به سوی منزل می رفت.
یاور به همراه روحانیان زادگاهش فعالیت گسترده ای در جهت تبلیغ و ترویج دین داشت و در تشکیل جلسات قرائت قرآن و احکام مشارکت می کرد. خواهرش درباره این دوران می گوید: قبل انقلاب عکسی در خانه ما بود که فکر می کردیم عکس سید جمال الدین اسد آبادی است. زمان انقلاب متوجه شدیم که حضرت امام خمینی است و پدرم به خاطر اینکه نام امام را در بیرون از خانه به زبان نیاوریم به ما گفته بود که عکس سید جمال است. به گفته مادرش :یاور در دوران پیروزی انقلاب در تظاهرات و راهپیمایی ها شرکت فعال داشت و بیشتر مواقع با شیخ عباس علیخانی به تهران می رفت و در جریان وقایع نقلاب قرار می گرفت. یک با ر وقتی به تهران رفت، زخمی شد و ۱۰ روز بستری بود و پس از بهبودی نسبی به منزل بازگشت. یاور برای نیروهای ساواک شناخته شده بود. یک بار که ماموران ساواک با لباس مبدل در داخل جمعیت تظار کننده حضور داشتند، او را با چاقو مجروح کردند و بار دیگر که در محاصره آنان قرار گرفت، مردم از پشت بام برای او چوب دستی انداختند و یاور پس از تار و مار کردن مزدوران شاه، گریخت. وقتی به یاور می گفتیم در تظاهرات کشته خواهی شد، می گفت: هر زمان انسان به خاطر انقلاب و به ثمر رسیدن آن جان بدهد شهید است. نیت مهم است چه در خیابان باشد و چه در جای دیگر.
ودر آبان سال ۱۳۶۰ که یاور وارد سپاه شد، پس از مدتی برای گذراندن دوره آموزشی به پادگان امام حسین(ع) تهران رفتیم. در خلال این دوره آموزشی، گردان حر تشکیل شد و در بین نیروهای حاضر دو نفر برای فرماندهی گردان پیشنهاد شدند. یکی قاسم رضایی و دیگری یاور معروفخانی. در نتیجه قاسم رضایی فرمانده گردان و یاور جانشین وی شد. این گردان به جبهه سوسنگرد اعزام گردید و در مدتی که در جبهه سوسنگرد بودیم فعالانه تلاش می کرد. از جمله عملیاتی که یاور در آن شرکت داشت؛ عملیات بیت المقدس بود.
یاور معروفخانی صبح روز ۲۰ آبان ۱۳۶۱ در جریان عملیات محرم در منطقه عین خوش در اثر اصابت ترکش بسیار ریز به سر و قفسه سینه به شدت مجروح شد. ترکش اصابت کرده به سر به مغز و ترکش فرو رفته در سینه به ریه ها رسیده و ریه ها ی او را دچار خونریزی کرده بود . او را با آمبولانس به سوی بیمارستان حرکت دادند اما بین راه و در نزدیکی اندیمشک به شهادت رسید.جنازه او را به ابهر انتقال دادند و در گلزار شهدای این شهر به خاک سپردند. ۱۴ سال بعد در سال ۱۳۷۵ گرو های تفحص بقایای پیکر علی معروفخانی، برادر او را که در عملیات بیت المقدس شهید و مفقود الاثر شده بود، کشف کردند و به ابهر بردند لیکن خانواده معروفخانی از پذیرش جنازه او خود داری کردند و در نتیجه او را به عنوان شهید گمنام در مزار شهدای ابهر دفن کردند.
خاطرات
- محسن نباتی
در عملیات بیت المقدس در جاده اهواز – خرمشهر مستقر بودیم. علی برادر یاور در یکی از پایگاه های ارتش در اهواز خدمت می کرد. او به اصرار و بهانه های مختلف مرخصی می گرفت و خود را به گردان حر می رساند اما وقتی که به گردان آمد، شایعه شد که گردان ما شب در عملیات شرکت نخواهد کرد و گردان دیگری به جای آن وارد عمل خواهد شد. علی با وجود اصرار فراوان یاور از ما جدا شد و به گردان دیگری که همان شب در عملیات بود، رفت و در عملیات شرکت کرد. ما نیز به دنبال آن وارد عمل شدیم . سه روز بعد که بر گشتیم هر چه به دنبال علی گشتیم، او را نیافتیم و یاور را دلداری می دادیم که با لاخره علی پیدا خواهد شد. اما او می گفت: اگر برادر من شهید شده به آرزویش رسیده است.
- به شدت خندید
در منطقه عملیاتی دشت عباس بود که یاور معروفخانی را به همراه قاسم رضایی سوار بر جیپ دیدم. گفتم: آقای معروفخانی به ابهر می روم اگر نامه و یا پیغامی داری، برسانم. کاغذ کوچکی را برداشت و چیزی روی آن نوشت اما پس از درنگی کاغذ را پاره کرد و رو به من گفت: لازم نیست. گفتم : کاش نامه ای می دادی زیرا ممکن است بروی و شهید بشوی و او به شدت خندید.
وصیت نامه
بسم الله الرحمن الرحیم پس از شهادتم چشم های مرا باز بگذارید تا بدانند که این راه را با آگاهی و چشم باز انتخاب کرده ام و دستهایم را بیرون بگذارید تا بدانند به خاطر دنیا به این راه نرفته ام و دنیا پرستان بدانند که چیزی با خود نبرده ام و مشتانم را گره کنید تا ظالمان و کافران و منافقان بدانند که جسم بی جان من نیز لحظه ای آرام نخواهد بود. یاورمعروف خانی
منبع توکلی،یعقوب، فرهنگ نامه جاودانه های تاریخ (زندگینامه فرماندهان شهید استان زنجان)،نشرشاهد،تهران، ۱۳۸۲