شهیداحمد رضا آقا بیگی

از دانش‌نامه فرهنگ ایثار , جهاد و شهادت
پرش به: ناوبری، جستجو
احمدرضا آقا بیگی
ملیت پرچم ایران.png ایرانی
دین و مذهب مسلمان، شیعه
تولد زاوه، 1341/01/01
شهادت 1361/02/10
محل دفن زاوه - بهشت شهیدنعمت اله عمرانی
جنگ‌‌ها جنگ ایران و عراق
خانواده نام پدر:ولی محمد


شهید احمدرضا آقا بیگی تاریخ تولد :1341/01/01 تاریخ شهادت : 1361/02/10 محل شهادت : نامشخص محل آرامگاه :خراسان رضوی - زاوه - بهشت شهیدنعمت اله عمرانی


زندگی نامه

شهید احمدرضا آقابیگی در سال 1341 در روستای ساق از توابع شهرستان تربت‌حیدریه چشم به جهان گشود. وی دوران کودکی را در دامان پر مهر خانواده‌اش سپری کرد و در سن پنج سالگی همچون دیگر کودکان زادگاهش برای فراگیری قرآن مجید راهی مکتب‌ شد، سپس در هفت سالگی پا به دبستان نهاد و تا کلاس دوم راهنمائی به تحصیل ادامه داد، اما متأسفانه به علت اهمیت ندادن خانواده‌اش به تحصیل و فقر مالی حاکم، هوش و استعداد سرشارش ناشکفته ماند و برای به دست آوردن مخارج زندگی و کمک به خانواده‌اش تابستان‌ها را غالباً در کوره‌های آجرپزی و زمستان‌ها را در زادگاهش به کار می‌پرداخت. شهید آقابیگی دارای اخلاقی خوب و برخوردی مؤدبانه و محترمانه بود. به مسائل دینی و مذهبی اهمیت فراوانی می‌داد. وی در دوران انقلاب اسلامی همپای دیگر امت حزب‌الله به تظاهرات و راهپیمائی پرداخت. پس از پیروزی انقلاب اسلامی وی همچنان وفادار به امام باقی ماند و در جهت حفظ دستاوردهای انقلاب کوشش‌های فراوانی نمود. شهید آقابیگی در سال 1358 ازدواج نمود که یک دختر نیز از وی به یادگار مانده است. هنگامی‌ که جنگ تحمیلی عراق علیه ایران به وقوع پیوست او نیز همچون دیگر جوانان غیور این مرز و بوم تاب نیاورد و بدین جهت خود را داوطلبانه به حوزه‌ی نظام وظیفه معرفی و پس از طی دوره‌ی آموزش در عجب‌شیر تبریز به لشگر 21 حمزه منتقل و بلافاصله راهی جبهه‌های دزفول و اهواز گردید. ایشان مدت سه ماه در منطقه بود و در عملیات‌های غرورآفرین فتح‌المبین و بیت‌المقدس شرکت نمود و پس از دلاوری‌ها و رشادت‌های فراوان سرانجام در تاریخ 10/02/1361 هنگامی که مرحله‌ی اول عملیات بیت‌المقدس در منطقه‌ی خرمشهر جریان داشت، ترکش خمپاره‌ی دشمن بعثی بر سر و سینه‌اش نشست و شهد گوارای شهادت در کامش چکید.

وصیت نامه

شهید احمدرضا بیگی وصیت‌نامه‌ی اینجانب سرباز وظیفه احمدرضا آقابیگی. حال که بنده در جبهه‌ی حق علیه باطل حاضر شده‌ام و پا به صحنه‌ی نبرد می‌گذارم از آنجا که بر هر مسلمان مؤمن واجب است و به گفته‌ی پیامبر اسلام باید هر مسلمان در موقع خواب وصیت‌نامه‌اش، زیر سرش باشد، لازم دانسته‌ام که چند نکته را مطرح سازم. اول اینکه اگر من شهید شدم مرا در زادگاهم دفن کنید. دوم اینکه از پدر و مادرم و اقوامم می‌خواهم که مجلس خطمی ساده برایم برگذار کنند و از تجملات بپرهیزند و مقداری هم به جبهه‌ها و جنگ‌زدگان کمک کنند. سوم آنکه بچه‌ام بچه‌ام نزد مادرش باشد، البته با خوبی و خوشی در کنار پدر و مادر و همسرم و اگر همسرم بچه‌ام را قبول نکرد، پدرم و مادرم به جای من هستند و او را پیش خودشان نگه ‌دارند. چهارم آنکه اگر دولت چیزی برای من داد، مقداری را برای مجلسم خرج کنید و بخشی را به زن و فرزندم بدهید و قسمتی را هم برای پدر و مادرم باشد. پنجم اینکه من 500 تومان به برادرم رحمان قرض دارم، بدهید. ششم اینکه گوسفندانم را بفروشید و هرچی خرج خودم شد، خرج کنید و بقیه‌اش را هم یا در بانک و یا به هر طریقی برای بچه‌ام فاطمه نگه دارید. در پایان پیروزی هرچه زودتر لشگریان اسلام را به کفر جهانی آرزو دارم.[۱]

پانویس

  1. سایت شهدا ی ارتش

رده