شهید اصغر توکلی
اصغر توکلی | |
---|---|
![]() | |
ملیت | ![]() |
تولد | مبارکه-1329/02/10 |
شهادت | جزایر مجنون-1362/12/26 |
محل دفن | مبارکه |
یگانهای خدمت | لشکر 8 |
سمتها | فرمان گردان-جانشین تیپ44قمربنی هاشم-فرمانده گردان انبیااز لشکر8نجف اشرف |
عملیات | بدر |
خانواده | پدر:نادعلی |
محتویات
[نهفتن]زندگی نامه
اصغر توکلی، فرزند نادعلی و اشرف کبیری، در دهم اردیبهشت ماه سال 1329 در دستگرد مهرآوران به دنیا آمد.
اشرف کبیری، مادرش، می گوید من وقتی که باردار بودم خیلی احتیاط می کردم. همیشه با وضو بودم و هر چیزی را نمی خورد م. از خدا می خواستم فرزند با ایمان به من عطا کند. موقع اذان روز یازدهم محرم به دنیا آمد و به خاطرارادتی که به علی اصغر امام حسین (ع) داشتیم اسم او را اصغر نهادیم . هنگام تولد دو نشان در بدن داشت: -1 خال قرمز گوشة چشم 2- مویی در روی یکی از شانه های او.
پدرش از راه زراعت هزینه معاش خانواده را تأمین میکرد. اصغر گاهی اوقات به صحرا می رفت و پدر را در امر کشاورزی یاری می نمود. پنج ساله بود که به مکتب خانه رفت و آشنایی با قرآن را آغاز نمود. در 6 سالگی جهت خرید داروی مادر از دستگرد مبارکه به اصفهان رفت. از سال 1344 دوره ابتدایی را در مدرسه شهید اکبر شفیعی (فعلی) آغاز نمود.
به درس بسیار علاقه داشت و در انجام تکالیف درسی کوشا بود. اگر مشاهده می کرد به کسی زور می گویند، با صراحت و قاطعیت از او حمایت می نمود و حرف زور و ظلم را نمی پذیرفت.
دوره ابتدایی را در سال 1350 به اتمام رسانید برای ادامه تحصیل در مدرسه راهنمایی پرتو روستای دیگر مشغول به تحصیل شد.
با آن که مسافت مدرسه از منزل بسیار دور بود اما سختی راه را به جان می خرید و به تحصیل ادامه می داد تا این که دوره متوسطه را شروع کرد. در حین خواندن کتا بهای درسی، کتا بهای شهید مطهری و نهج البلاغه و قرآن مطالعه می کرد.
او در انجمن اسلامی دبیرستان بسیار کوشا بود. اصغر در راه اندازی تظاهرات و پخش اعلامیه های کوبنده حضرت امام خمینی (ع) نقش به سزایی داشت. به کارهای فرهنگی علاقه بسیار داشت و سعی می کرد امر به معروف و نهی از منکر را انجام دهد. با علاقه به ورزش کشتی می پرداخت.
بعد از دیپلم بی درنگ به سپاه پاسداران انقلاب پیوست و جزو هسته مرکزی سپاه بود. در مأموریتی برای سرکوب کردن اشرار منطقه پادنا سمیرم به عنوان
مسئول عملیات انجام وظیفه نمود. در سال 1359 به عنوان فرمانده، مأموریت خود را در کردستان آغاز کرد. او از همان ابتدا نیروها را توجیه و هدایت می نمود.
اصغر با محاصره روستای آویهنگ و تصرف آن، توانایی خود را نشان داد. هدف و انگیز ه اش تنها رضای خدا و یاری دین اسلام بود. یکی از سران کومله- که عامل شهادت عده ای از پاسداران بود – در همین روستا توسط او به هلاکت رسید. چهار ماه در کردستان انجام وظیفه کرد و بعد از اتمام مأموریت به
زادگاه خود بازگشت.
مرتضی توکلی، برادرش، می گوید خیلی شجاع بود . یک شب یک ارتشی به درب منزل ما مراجعه کرد و به اصغر گفت: جنازه برادرم در مرز شلمچه مانده و من جرأت نمی کنم بروم او را بیاورم. او به آن منطقه رفت و 8 تا جنازه به عقب آورد.
در بیست سالگی با دختر دایی خود، شهلا کبیری، ازدواج کرد و زندگی خود را در منزل پدری اش آغاز نمودند. زندگی مشترک آن ها 4 سال بیشتر طول نکشید و حاصل آن 2 پسر است.
شهلا کبیری، همسرش، می گوید خیلی خوب بود و همیشه می گفت: دوست ندارم زن بدون اجازه شوهرش از خانه بیرون برود و روی ناموس تعصب داشت. بچه ها را خیلی دوست داشت، ولی جبهه فکر او را مشغول کرده بود و به همین خاطر نمی خواست آ نها به او وابسته شوند.
به نماز جمعه اهمیت می داد و همیشه با وضو بود . به خانواده خود توصیه می کرد که برای انجام هر کاری وضو بگیرید.
یک ماه بعد از ازدواج بار دیگر به کردستان اعزام شد و مشغول خدمت گردید. شجاعت و تدبیر او باعث شد تا در عملیات فتح المبین در جنوب کشور به عنوان فرمانده گروهان حضور یابد.
او توانست در فتح تنگه رقابیه نقش به سزایی را ا یفا نماید . در این عملیات از ناحیه سر (گیجگاه) مجروح شد.
هنوز در بیمارستان بستری بود که از پدر شدن خود باخبر شد. پس از بهبودی نسبی علی رغم ممانعت پزشکان در عملیات بیت المقدس شرکت نمود.
او در این عملیات فرماندهی گردان را بر عهده داشت. در عملیات رمضان نیز شرکت کرد و برای چندمین بار مجروح گشت. به علت شدت مجروحیت تا مدتی نتوانست به جبهه باز گردد.
اصغر با آموزش کارگران کارخانه ها جهت اعزام به جبهه دین خود را به شهدا ادا نمود.
او هر هفته به دیدار خانواده های شهدا می رفت. نماز شب او هیچ وقت ترک نمی شد و همیشه این دعا را ذکر می کرد اللهم ارزقنا توفیق الشهادة فی سبیلک
مرتضی توکلی، برادرش، می گوید به خواهرانم توصیه می کرد با حجاب باشند و زینب گونه زندگی کنند. به ما توصیه می کرد که در مراسم مذهبی شرکت کنیم
همچنین می گوید یک روز اصغر مشغول ساختن خانه بود، پدرم به او گفت بابا دیگر بس است، شما چندین بار زخمی شده ای، دیگر نمی خواهد به جبهه بروی. اصغر اشک تو چشمانش جاری شد و گفت: بابا مگر ایمانت سست شده، مگر من به خاطر خودم می روم، من به خاطر وطنم به خاطر ناموسم به خاطر دین و مذهبم به جبهه میروم.
در عملیات والفجر 4، همراه با تیپ 44 قمر بنی هاشم به عنوان فرمانده گردان حضور یافت. مدتی مسئولیت حفاظت- اطلاعات سپاه را بر عهده داشت.
با شروع عملیات خیبر به عنوان مسئول محور تیپ 44 قمر بنی هاشم به جبهه شتافت و سپس جانشین تیپ شد.
اکبر توکلی، دوست و همرزمش، می گوید همیشه به من می گفت اگر کاری را نمی توانی انجام بدهی، مسئولیت آن کار را قبول نکن، چون اگر نتوانیم مسئولیت خودمان را به خوبی انجام بدهیم. در قیامت بدهکار خون شهدا هستیم.
با تولد دومین فرزندش محمد، خداوند خواهش او را- که همانا داشتن دو پسر بود- اجابت نمود.
پس از عملیات خیبر به شهر بازگشت و مأموریت مبارزه با مواد مخدر را بر عهده گرفت. پشتکار او در این امر چنان بود که توانست بسیاری از جوانان مبتلا به این بیماری را جذب جبهه کند . عملیات بدر در پیش بود.
اشرف کبیری، مادرش، می گوید دفعه آخری که می خواست به جبهه برود خیلی مخالفت کردم. به من گفت: از خدا خواسته ام به من سلامتی بدهد تا برای اسلام کار کنم و اگر هم قسمت من شهادت بود. دوست دارم به یک تیر شهید شوم. دلم نمی خواهد در بیمارستان بمیرم و یا اسیر دشمن بشوم.
با آنکه وجود اودر کمیته مبارزه مواد مخدر ضروری بود، به جبهه رفت و در عملیات فرماندهی گردان انبیا از لشکر 8 نجف اشرف را بر عهده داشت.
اکبر توکلی، دوست و همرزم، می گوید بزرگترین آرزویش شهادت بود، ولی موارد ایمنی را هم سخت رعایت می کرد و به ما می گفت: باید جنگید و پیروز شد. اگر در این راه شهید شدید به فیض عظیمی رسیده اید، ولی ما نیامده ایم این جا که کشته شویم، باید تا آن جا که می شود دشمنان خود را بکشیم.
مادرش می گوید به من سفارش می کرد که اگر دیر از جبهه آمدم، تلفن و نامه نفرستید. همین طور می گفت: دوست ندارم به مردم بگویی من در جبهه فرمانده ام و چکار می کنم، اگر هم از تو پرسیدند بگو بچه من یک بسیجی است. هیچ وقت دوست نداشت تعریفش را بکنند.
سرانجام اصغر توکلی در تاریخ بیست و ششم اسفندماه در عملیات بدر، در جزیره مجنون بر اثر انفجار گلوله توپ به شهادت رسید.
پیکر پاکش بعد از تشییع در گلزار شهدای دستگرد به خاک سپرده شد.
وصیت نامه
وصیت نامه شهید اصغر توکلی بسم الله الرحمن الرحیم اشهد ان لااله الا الله و اشهد ان محمداً رسول الله و اشهد ان علیاً و ا ولاده و المعصومین حج الله صلوات الله علیهم اجمعین و اما بعد. فی سبیل الله ذلکم خیر فی محکمه کتاله الکریم: انفروا اخفاناً وثقالاً وجاهد و یاموالکم و اتقکم فی سبیل الله ذلکم خیر لکم ان کنتم تعملون ( سوره توبه آیه 40) . حرکت کنید کوچک مو بزرگ خرد وکلان وجهاد کنید در راه خدا با اموال خود و جان خود که این برای شما بهترین خیر است اگر بدانید. دست از تن و تن زجان باید رفت***در دشت بلا بهر قبا باید رفت غفلت منمای که خصم دون بیدار ا ست***ازپا منشین به کربلا باید رفت بر مشامم می رسد هر لحظه بوی کربلا***بر دلم ترسم بماند آروزی کربلا تشنه آب فراتم ای عجل مهلت بده***تا بگیرم در ب غل قبر شهید کربلا با درود وحمد وثنا به پیشگاه خداوند تبارک وتعالی و با دورد سالم به ائمه معصومین و و دورد سلام خدمت ابر مرد مجاهد و روحا نی شکست ناپذیر حضرت امام خمینی وصیت نامه خود را آغاز می کنم . ازموقعی که توانسنتم فکر کنم و بحدی رسیدم که دیگر موقع خدشناسی هست و زندگی را تشخیص دادم به این نتیجه رسیدم ه در دنیا دو کار اساسی باید کرد.1- اطاعت از امر و دستورات خداوند تبارک و تعالی 2- نافرمانی از شیطان و اهوی نفس خویش که این شیطان خیلی روباه صفت و حیله گر و مکار می باشد و اگر د راین دو کار اساسی موفق شدیم می توانیم کلید بهشت راکه شهادت در راه خداوند است بدست آوریم و من اول به خود می گویم من گنهکار از خدواند طلب مغفرت و آمرزش می کنم و می گویم خدایا، با ر الهی، معبودا، معشوقا ومولای من ، من ضعیف و ناتوان که تحمل درد از دست دادن پاهایم را ندارم چگونه تحمل عذاب تو را می توانم بکنم خدایا مرا ببخش واز گناهان من درگذر چون که تو رحیم و تو کریم هستی، خدایا، ها ی و هوای بهشت را می بینم چه غوغایی، چه صحنه ای ، حسین به پیشواز از یارانش می آید. فرشتگان ندا سر می دهند و می گویند همرزمان ابراهیم می آیند هکیشان محمد ، همسنگران علی هم فکران حسین و همگانان خمینی از سنگرهای غرب و جنوب ایرا ن به سنگر کربلا و به دیدار معبود دو معشوق خود الله می آیند، به به چه صحنه ای و چه فضایی دارد. خدایا معبودا و معشوقا به محمد بگو پیروانش حماسه آفریدند. به علی بگو شیعیانت قیام کردند و به حسین بگو خونش در رگهای مسلمانان ایران می جوشد واز خونهای ریخته شد ه سروهای روئید، ظالمان سروها را سر بریدند اما باز سوها رووئیدندو می رویند. خدایا چه کنم و چه بکشیم شمعها می سوزند ها ازمردن هراسی ندارم اما می ترسیم ایمانمان را سرببرند خدایا چه کنیم از یک سو باید شهید شویم تا آینده بماند واز سوی دیگر بمانیم تا شهید آینده شویم بار الهی چه کنیم از یک سو باید شهید شویم که فردا بماند و ازسوی دیگر باید بمانیم فردا هم شهید شویم امابهتر آن است شهید شویم و دوباره زنده شویم تا شهید شویم، خدواندا دوست دارم هر قسمت از بدنم را درجبهه ای از جبهه های ایران بدهم تاکه دشمن زبون و ناتوان مرا در فشار و آزار ببیند و ببیند که گرچه هر قسمتی از بدنم در جایی افتاده است و هر عضوی از جسدم را درجبهه ای گرفته اند امایک چیز رانمی توانند ازما بگیرند و آن ایمان به معشوق خودم الله است به امام امت بگوئید ماباشما میثاق بسته ایم که در راه توجانها بدهیم چون که توبرحقی و وجودت برای اسلام وم قرآن ومکتب والله است. با رخدایا و معبودا جندالله را که با سوگند به ثار الله در لشگر روح الله برای شکست عدو الله و استقرار حزب الله زمینه ساز حکومت جهانی بقیةالله است حمایت کن. و اما چند تذکر به برادر پاسدار دارم/ شما ای ایثارگران و ای عصاره های انقلاب وای راهیان شب وای دوستداران اسلام و انقلاب و امام و شما ای آبیاری کنندگان گل های خونین انقلاب شما که با ایثارگری خود در جبهه های غرب وکردستان و جنوب نشان دادید که چگونه با ید از دستاوردهای انقلاب حفاظت نمود. تقاضا مندم که دست یکدیگر را بگیرید و راه شهدا را بروید که حتماً در آن سقاوت و پیروزی است از ولایت فقیه پشتیبانی کنید که همان راه انبیاء و اولیا خد اوند تبارک و تعالی است. هر پرچمی که از دست سرداری از سرداران اسلام افتاد شما بردارید و مانند سردار رشید انقلاب امام حسین حضرت عباس با دست بریده از اسلام دفاع نمایید. بدانید که شما امانتی هستید برروی زمین که باز خواهید گشت ماموریت خود را به خوبی انجام دهید و خواهش دیگر من به اینکه بنده حقیر برای اسلام نتوانستم کاری انجام بدهم. برای تشیع جنازه من کلیه برادران که مرا می شناسید و دوستان من را نیز خبر دهید به یک شکل خوب جنازه ام را تشیع کنید شاید خون من برای اسلام موثر باشد و سوم اینکه برای من دعا کنید و از خداوند طلب آمرزش نمایند و درپایان اگر برادری از دست من ناراحتی دارد مرا حلال کند. و اما وصیتم نسبت به پدرو مادر و برادرانم و خواهرام و همسرم و فرزندم چنین است: پد رعزیزم از شما کمال تشکر را می کنم چون برایم زحمت زیاد کشیدی. سختی ها تحمل کردی و رنجها و مشقت ها کشید ی. از شما تشکر می کنم که فرزندت را در دو دنیا رو سفید کردی وخودت هم رو سفید شدی مادر عزیز و مهربانم خوشا به حال شما که توانستی فرزندی در دامن خود بزرگ کنی که مایه سرافرازی شما باشد گرچه شبها بیدارماندی ناراحتی کشیدی و پای پیاده مرا به بیمارستان بردی و هر موقع که خبر ناگواری از بنده به گوش شما می رسید به بالین من می آمدی هر چند که راه دور بود امادر بین مردم سرافراز شدی و هم از پدر ومادر هم از مادر خواهشمندم اگر احتمالاً از بنده اذیتی دیدند مرا حلال کنند چون بخشش از بزرگتر هاست. برادرانم مرتضی - مهدی - هادی- حمید - مجتبی- امیدوارم که به تحصیل علم ادامه و مشغول گردید. و هرکدام می توانید زینب وار استقامت کن و پیام خون شهدا را به گوش جهانیان برسانید. و شما همسرم و شریک زندگیم که بنده نتوانستم آن چنان که باید وشاید همسری برای شما باشم از شما کمال تشکر رامی نمایم. که علاوه بر همسری یک شریک و یک اسوه بودی شما در زندگی هیچگاه بهانه و یا مانع کارم نشدی و مرا هم یاری و همراهی کردی امیدوارم که زینب وار فرزندم ابوذر را ابوذر وار تحویل جامعه بدهید. و چنان او را تربیت کن که احساس یتمی نکند و فرزند دیگر اگر پسر بود محمد نامگذاری کن واگر دختر بود زهرا و هر موقع توان راه رفتن و تشخیص کار را دادند دستشان را بگیر و بر سرمزارم بیاور و شما ها دعا کنید تا آنها آمین بگویند. از پدر و مادر و همسر و خواهرم و برادرران و اقوام خویشان تقاضا مندم اگر گریه می کنند به یاد علی اکبر امام حسین و درمحل خلوت گریه کنند زیرا همانطوری که قبلاً گفتم دوست درام دشمنان اسلام ودشمنانم آزرده و ناراحت شوند و خلاصه از همه خواهران و برادران و دوستان تقاضا دارم بنده حقیر را دعا کنند نماز شب بخوانند. مساجد را پر کنید از ولایت فقیه پشتیبانی کنید سرکشی به شهدای زند ه معلولین مجروحین یادتان نرود. مبارزه با دشمن درونی که هوی نفس است و دشمن خارجی هرکس است فراموش نکنید دعا به امام امت و سرکشی به خانواده های شهدا را از یاد نبرید خدا یا مرگ همه ما را شهاد ت در راه خدا قرار بده . در پایان اعلام می کنم بنده بنا به تشخیص خودم که احساس کردم اسلام احتیاج به ما دارد و اطاعت کردن امر رهبر روانه جبهه شدم زور یا اجباری در کار نبود و امیدوارم برادران همگی ندای رهبر را لبیک گفته و روانه جبهه ها شوند تا اینکه صدام کافر این فرزند خرد امریکا و شوروی و فرانسه را سرنگون کرده و انقلاب جهانی اسلام را به همه جهان صادر کنیم در ضمن تقاضا مندم دو سال نماز و روزه برای بنده خریداری نمائید و درپایان از همه برادران و خواهران حلالیت می طلبم . پاسدار حقیر : اصغر توکلی مورخه : 1362/12/22 [۱]